بارانباران، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

باران

چه زود گذشت

1391/7/4 13:15
نویسنده : خاله
469 بازدید
اشتراک گذاری

الهی فدات بشم من که یک ساله هیچی برات ننوشتم خاله جون ...
اینقدر که جیگر و خوردنی شدی این مدت نمیدونم چی بگم، ببخشید که اینهمه مدت هیچی برات ننوشتم گلم، هنوزم ریزه و میزه و خوردنی هستی اما وقتی صحبت می کنی و می خندی آدم دلش میخواد گازت بگیره ...

عکس روز تولدت، من نتونستم عکسای زیاد و خوبی بگیرم، چون هم تو و هم نیکا خسته شده بودید و همکاری نمیکردید، شاید خاله نرگس عکسای بهتری گرفته باشه ...

دوم شهریور ماه سال نود و یک

راستی جشن روز تولدت رو درست شب همون روزی گرفتیم که از مشهد برگشتی، آره دیگه آخه عید فطر امسال مشهد بودی و این اولین سفرت بود که با بابایی و مامانی و مامان جون همراه بودی و خیلی هم دختر خوبی بودی توی سفر، چون با اتوبوس و یهویی رفته بودید همش نگران بودیم جا و مکان مناسبی پیدا نکنید که خدا رو شکر همه چیز به خوبی فراهم شده بود، زیارتت قبول باشه خوشگلم ...

اینم دو تا عکس از روز دختر که به شما و نیکا حسابی خوش گذشت، به خصوص که دایی امیر گل هم اومده بود مرخصی و جا داشت که دور هم جشن بگیریم و شاد باشیم ...

سه تا شمع به افتخار دخترای نازمون یاسمن و نیکا و باران ...
بیست و هشتم شهریورماه سال نود و یک

دو تا دختر ملوس اینجا "نشیدن" (نشستن به زبون باران) منتظرن شمعها رو برای بار دهم فوت کنن ...
بیست و هشتم شهریور ماه سال نود و یک

سعی می کنم از این به بعد بیشتر بنویسم برات نازگلم ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باران می باشد